خرما
يك روز يه فردی داشته خرما مي داده يك نفر يك مشت
خرما بر ميداره آقاهه ميگه اقا يك نفر مرده يك اتوبوس كه وارونه نشده.
دوچرخه
معلم ورزش: بخوابيد روي زمين و پا دوچرخه بزنيد.
يكي از دانش آموزان پايش را بالا گرفته بود، ولي تكان نمي داد.
معلم گفت: چرا ركاب نمي زني؟
شاگرد: آقا اجازه، دوچرخه ما تو سرازيري افتاده!
کفش
به یه نفر می گن: چرا با جوراب خوابیدی؟
می گه: آخه دیشب با کفش خوابیدم، خیلی اذیت شدم!
مداد
بچه دست و دلباز به دوستش ميگه: خودکار داري؟
ميگه: نه،جوهرش تموم شده.
به اون يکي دوستش ميگه: مداد داري؟
ميگه: نه مدادم نوکش شکسته.
بچه دست و دلباز ميگه: چه بدشانسي! حالا بايد از خودکار خودم استفاده کنم!
ساعت
معلم به دانش آموز: ساعت را بخش كن! دانش آموز: اول سا
دوم عت. معلم: صدايش را بكش! دانش آموز: تيك تاك! تيك تاك!
دکتر
دكتر: دوتا خبر بد دارم: اوليش اينه كه تو فقط بيست و
چهار ساعت زنده مي موني؛ دوميش اينه كه ديروز يادم رفت اينو بهت بگم!!
غذای سگ
همسايه اي گفت: «جلوي اين سگت را بگير! امروز جوجه ما
را خورده است.» همسايه ديگر با خوشحالي گفت: «خوب شد گفتي كه ديگر امروز به
سگم غذا ندهم.»
قلم
اولی: جایی را نام ببرید که در آن قلم پیدا می شود؟ دومی: تنها مغازه اي كه درآن هميشه قلم پيدا ميشه قصابي است.
مسئله ریاضی
پسري براي حل مسئله رياضي از پدرش پرسيد: اگر ۵ متر
پارچه از يك مغازه و ۹ متر از مغازه ای ديگر برداريم، در نهايت چه خواهيم
داشت؟
پدر فورا جواب داد: دو سال حبس!
هواپیما
دو دانش آموز دير به مدرسه رسيدند. ناظم با عصبانيت از
اولي پرسيد: تا حالا كجا بودي؟
دانش آموز با ترس جواب داد: نزديكيهاي صبح خواب ديدم که با هواپيما به سفر
رفتهام، تا بيدار شدم، دير شده بود.
ناظم - كه خيلي عصباني شده بود - از دومي پرسيد: تو كجا بودي؟
دانش آموز دومي با خونسردي جواب داد: من به فرودگاه رفته بودم تا دوستم
را بدرقه كنم